روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گرانقیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی میگذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند.. پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند. پسرک گفت : ”اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.” مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.. برادر پسرک را روی صندلیاش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد.. در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند! خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.
در تمام مسیر طولانی که خود را همراه آن کرده بودم
چنانت محتاجم، که بی تو زندگی ام نیست، و چنانت مشتاقم، که جز تو، دل دادگی ام. چندانت مهربان یافتم، که تنها به تو دل باختم. ای آن که نامت بلند است و حدیث بودنت، بی چون و چند! ای زیبای محض! من سر در تسلیم تو تا بردم و نقش غیر از تو ستردم؛ هیچ نماند، الآ عشق. تو را با کدامین واژه باید ستود؟ که ستایش گری خُردینه ام و پرستش گری، کمینه.
امشب باز هم مثل همیشه آسمون دلم بارونیه ولی این دفعه با بقیه دفعه ها فرق داره چون تو نیستی، نیستی که بهم آرامش بدی به حرفام گوش بدی من هنوزم به تو وابسته ام حتی نمیتونم فکر کنم که با دیگری دوست بشم
من تنها نیستم, اشکهایم را دارم, اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاری است. من تنها نیستم, لحظه ها را دارم, لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند. من تنها نیستم چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود. چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم. هر لحظه دوریت برایم یک دنیا دلتنگی است و چقدر صبور است دل من, چرا که به اندازه تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دور هستم . ولی من باز چشم براهم... چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هدیه کنی مهربان من
گریه شاید زبان ضعف باشد
چراغارو خاموش کن هوا هوای درده
واسهت چند تا شمع روی میز روشنه.. کنارش یه شاخه رز صورتی
همین که مینویسم و به واژه میکشم تو رو
یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی با یه عکس و چند تا نامه پر نمیشه جای خالی میون بود و نبودت جای خالیتُ حساب کن وقت اومدن تموم ثانیهها رو جواب کن یه عالم فرقه میون از جدایی دق آوردن تا با دستای قشنگت تو خود عاشقی مردن چشممُ به گریه بنداز فکر نکن تو عشق فقیرم ضرب تو ضربهی ساعت زنده میشم و میمیرم قلبمُ به غصه بشکن نگاه کن به تیکه پارم من به غیر از خواستن تو، رو لبم حرفی ندارم ترانهسرا: افشین مقدم
|
About
ارائه ترانه ها و حرف های عاشقانه، ارائه فرهنگ صحیح عشق و عاشقی، همچنین داستانهای عاشقانه وعارفانه مختلف وایجاد ارتباط الکترونیکی با تولیدکنندگان اطلاعات یادارندگان آن درحوزه های فرهنگ و هنر،همچنین آشنایی با فرهنگ و رسوم و دیدنیهای ایران زمین،به همراه ایجاد بستری مناسب برای درد و دل کاربران،هدف اصلی ما درزنگ اول،زنگ عاشقی است. امید است با عنایت شمادوستان عزیز، ارسال نظرات، راهنمایی وخواست کاربران عاشقی این مهم دست یافتنی باشد. Archivesبهمن 1390دی 1390 Authorsزنگ عاشقیLinks
mixtext*هرچی بخوای*every thing you want
تبادل
لینک هوشمند
SpecificLinkDump
مدیریت آموزش و ایده تا کسب ثروت و پولسازی Categories
اهداف و رسالت سایت
کاربران آنلاين:
بازدیدها :
|